کاریکلماتور۷۵

وقتی آینه شکست

تصویرم هرگز تعمیر نشد.

 

قطره گرما زده به مرض تبخیر

در گذشت.

 

قطره خجالتی راه دریا را 

گم می کند.

 

وقتی ساعتم زنگ می خورد

با چکش بسراغش می روم.

 

 

آب تا قطره آخر رفع تشنگی

می کند.

کاریکلماتور۷۵...

سکوتم لکنت دارد.   اگر کسی مقصد باد را بداند به آرزوهای زیادی دست پیدا می کند.   همه حرفهایی که می نویسم از قلم افتاده.   ماهی برای اینکه زنده بماند باید یک عمر زیر آبی برود.     دریا با خیره شدن کاریکلماتور۷۵...

در رفتگی جیبم

نبود درآمدم را دوبرار کرد.

 

وقتی گفتم سیب عکاس طبیعت

جاذبه لب هایم را کشف و ضبط

کرد.

تنها جایی که مشتری و دور سرش

می چرخونه منظومه شمسی ست.

 

 

قیافه مهم نیست،مهم اینه که  

قیافه نگیری.

 

کاریکلماتور۷۵...

 حسرت خاموشی آتش در جان

آتشنشانشعله می کشد.

 

 سرما در زمستان کولاک می کند.

 

بهترین راه مبارزه با مواد مخدر

 تولید نکردن آن است.

 

 عصای سفید به خودش تکیه کرد.

 

جِری منتظر اختیار تام است.

کاریکلماتور۷۵...

ذره می شوم غنی

در نگاهی که هسته ای ست.

 

بیچاره فرهاد همه در رویا 

خواب شیرین می بینند.

 

مادر همه روزها روز مادر است.

 

برای فرهاد تنها جان شیرینش

مهم بود.

 

رودخانه در مسیر دریا هزاران بار

سرش به سنگ می خورد.

کاریکلماتور۷۵...

بزرگی دفن می شود،بزرگی دفن نمی شود.

 

آب از مصرف بی رویه اش در جریان است.

 

کویر برای ادامه حیات از یک جایی آب می خورد.

 

دریا از طریق امواج

خودش را در آغوش می گیرد.

 

هیچ گوشی از حرف هایی که نمی شود زد 

استقبال نمی کند.

کاریکلماتور۷۵...

زیر آب زن با یک نگاه خودش را خیس می کند.

 

شهرداری به بهانه اضافه ساخت بدنسازها را مشمول عوارض کرد.

 

وقتی کارش راست می شد همه با او کج می افتادند.

 

کفشی که تا زیر زانو رسید چکمه شد.

 

زمستان باعث شد همه از ژاکت سر در بیاورند.

کاریکلماتور۷۵...

اگر درختان دست به دست هم بدهند  کویر از خجالتی آب می شود.    تابستان عرق می ریزد.   بعضی ها را باید هنگامی که از یاد می روند، بدرقه کرد.   قصاب برای چوپان با قلم گوسفند نامه فدایت شوم می نویسد.   گوسف کاریکلماتور۷۵...

هرچه قدر مغزم را می شورم کثیف تر می شود.

 

سرنشین های هواپیمای سقوط کرده ته نشین می شوند.

 

گوسفندی که از گرگ حساب نمی برد با پشم هایش پالتو می دوزد.

 

ترازو می خواست فریاد بکشد ترکید.

 

سرشناس بود اما آرایشگر نشد.

 

کاریکلماتور۷۵...

چاقوی مجرم کار را در آشپزخانه ننگ می دانست.

پزشک قانونی در شهر هرت به جرم نقض قانون مجازات شد.

نمک ریختن کار آدم های بی نمک است.

 

 

 

 

کاریکلماتور۷۵...